از سر نو غزل خانوم...

غزل، رباعی، حرف

از سر نو غزل خانوم...

غزل، رباعی، حرف

حتی من که مثلا شاعر و نویسنده هستم و بهترین رابطه را با کلمه و نوشتن و خلق ادبیات دارم معتقدم نوشتن بسیار سخت است، چه برسد به شما که احتمالا شاعر نیستید و فقط خواننده هستید. چندروزی است که این وبلاگ را باز کرده ام تا بیشتر بنویسم، اما هنوز تعداد پست ها از یک پست بیشتر نشده است. البته این بین گرفتاری ها و دلمشغولی ها و دغدغه ها و حواس پرتی ها هم نقش زیادی دارند. ولی هرچه که هست نمیتوانم انکار کنم نوشتن برایم سخت است. البته اینجا بیشتر نتظر به نثر حرف میزنم. در بیشتر اوقات اوضاع شعر هم همین است، مگر ااوقاتی که شیرفلکه حس و حال و الهامات و اوهامات و خیالات باز میشوند و باید همینطور نوشت که نوشت.

مثلا چندشب پیش به یکبار ذهنم درگیر مرگ و قبر و شکل و شمایل فیزیکی قبر شد و دیدم میتوانم چندرباعی برای قبر و خلوت آن و ویژگی های آن و نوع نگاهم به مرگ و شب اول قبر بنویسم. این شد که بعد از مدتی هفت هشت تا رباعی نوشتم که به نظرم خودم خوب هم نوشتم! مخصوصا بعضی از رباعی ها که واقعا دوستشان دارم و به نوعی بیان کننده نوع نگاه من به این مقوله ها، و ایضا خدا و قیامت و رحمت و بخندگی و اینها، است.

با این رباعی ها بالاخره آن هفت هشت رباعی که برای کامل شدن مجموعه رباعی لازم داشتم نوشته شدند و به مجموعه اضافه شدند. حالا مانده اصلاحات نهایی و انتخاب اسم خوب برای کتاب، که خودش به اندازه نوشتن کل این رباعی خا سخت و جانکاه است! به قول دکتر امیر مرادی دوست خوب شاعرم انتخاب اسم کتاب از گفتن شعر سختتر است! و من چاره ای ندارم جز اینکه این حرف را تأیید کنم.

میخواستم بگویم نوشتن سخت است. هم نثر و هم شعر. شعر چه زمانی آسان میشود؟ زمانی که دلت یکجورهایی قل قل بخورد و قلقلکش بشود و حالت خوش باشد و الهامات از آسمان و زمین و چپ و راست به کله و قلبش نفوذ کنند و بشود آن میشود. باقی اوقات نوشتن شعر هم سخت است. خدا میداند چه شب هایی شاعر بیچاره زور میزند که شهرش بیاییا شعرش کامل شود یا شعرش اصلاح شود. اگر شعر آدم بود قطعا بارها کارمان به زد و خورد حسابی میرسید که: چرا اینقدر بدقلقی!؟ چرا اینقدر لایتچسبکی!؟ چرا این شاعر بیچاره ی بدبخت فلک زده را اذیت میکنی!؟

خلاصه آی ملت! رباعی ها آمده اند و حالا فکر میکنم مثل غزلها دوست شان دارم. شما هم منتظرشان باشید لطفا. و وقتی آمدند حمایت کنید.

 

این هم دو رباعی با موضوع قبر:

 

بی واهمه، مدهوش تو برمیگردم
دلتنگ و کفن پوش تو برمیگردم
چون رود که می رسد به دریا آخر
یک روز به آغوش تو برمیگردم

 

دل لک زده محض صحبت دونفره
یک درد دل و شکایت دونفره
دور از هیجانات شلوغ دنیا
قبر است همان نیمکت دونفره...

 

یاحق

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۵
جواد شیخ الاسلامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی